افلاطون معتقد بود که هیجانها همانند دارویی هستند که عقلانیت را مختل می سازند . این عدم اطمینان در دوره رواقیون نیز مطرح بود که هیجانها بیماری روح است ادامه یافت. مطالعه نوین هیجان ها با داروین[۱] شروع شد که در کارش این روش فکری را دنبال کرد . او متوجه شباهت هایی میان تظاهرات احساسی در انسان و دیگر حیوانات و نیز میان افراد بالغ و کودکان شد . او مشاهده کرد که این تظاهرات خواه ذره ای استفاده داشته باشد یا نه روی می دهند، او آنگاه توانست استدلال کند که این تظاهرات وقتی در انسان بالغ پدید می آید، انعکاسی از تاریخچه تعاملی و سابقه ی تحول ما از دوران کودکی است. به دنبال داروین، ویلیام جیمز[۲] مطرح ساخت که هیجان ها عبارتند از ادراک رویداد های بدن و والتر کنن[۳] مطرح کرد که آنها فوران تکانه های مربوط به بخش های پایینی و غیر عقلانی مغز هستند . چنین پیشنهاداتی روند کلی نظریه سازی روانشناسی در مورد هیجانها را تشکیل می داد. سنت فکری دیگری درباره ی هیجانها در تاریخ نظریات روانشناسی غرب وجود داشته است. این سنت با ارسطو شروع شد که مطرح کرد که هیجانها بر داوری های شناختی مبتنی اند. او از اصطلاحات مربوط به هیجانها تجزیه و تحلیلی مؤلفه ای به دست داد. بنابراین، برای نمونه، او خشم را به عنوان حالتی پدید آمده در نتیجه ی این باور که فردی مورد اهانت قرار گرفته است تحلیل کرد. این شیوه ی تجزیه و تحلیل معنای اصطلاحات مربوط به هیجان از طرف اسپینوزا[۴] دنبال شد (آیزنک[۵]، ۱۹۹۲؛ به نقل از محمدی، ۱۳۸۹).
در این سنت شناختی، کاری که مشخص کننده ی نقطه ی آغاز دوران نوین است متعلق به فردریک پاول هان[۶] است که در سال ۱۸۸۷ مطرح کرد که هیجانها وقتی بروز میکنند که چیزی موجب قطع یک گرایش یا یک فعالیت در حال اجرا می گردد. هیجان سپس اختلالی ذهنی تولید می کند که توجه خود آگاه را کاملاً به خودش اختصاص می دهد. شکتر و سینگر[۷] (۱۹۶۲) نیز در دهه ی ۱۹۶۰ مقاله ای منتشر کردند که اثر گذار ترین تحقیق اخیر در مورد هیجانها محسوب می شود. هر هیجان در این نظریه دو مولفه دارد، تحریک غیر شناختی و نا متمایز نه چندان متفاوت با نوع درون دادی که توسط جیمز و کنن اصل قرار داده شده بود؛ به همراه انتسابی شناختی از سبب تحریک. شکتر و سینگر با یک حرکت، سنتهای زیست شناسانه، شناختی و روانی- اجتماعی را متحد کردند (آیزنک۱۹۹۲؛ به نقل از محمدی، ۱۳۸۹).
۲-۲-۱-۴- تعاریف مختلف تنظیم هیجان
تنظیم هیجان نا هشیار یک فرایند نسبتاً خودکار است برای مثال رو به رو شدن با بعضی حالات فیزیکی خاص ممکن است هیجان های خاصی را بر انگیخته کند و مثال دیگری از چنین فرایندی سرایت هیجان های اولیه است. در چنین شرایطی شخص در تعاملات اجتماعی، حالات هیجانی دیگران را به خود می گیرد. تنظیم هیجان نا هشیار، اغلب وقتی که افراد با محیط و حوادث یکسانی و تکراری رو به رو می شوند، روی می دهد. تنظیم هیجان در سطوح
هشیارانه تری نیز رخ می دهد. در محیط کاری، افراد بعضی اوقات تغییرات عمدی در حالات هیجانی خود و دیگران به وجود می آورند تا بتوانند اعتماد به نفس را ارتقا بدهند یا روی دیگران تأثیر گذار باشند (لیو[۱۶]، ۲۰۰۶).
[۱]- Darwin
[۲]- Wiliam James
[۳]- Walter Cannon
[۴]- Spinoza
[۵]- Eysenck
[۶]- Paulhan
[۷]- Schachtet & Singer
[8]-Hannesdottir &Ollendick
[۹]- Cole,Martin & Dennis
[۱۰]- Bridge,Margie & Zaff
[۱۱]- Mc lem
[۱۲]- Dahl
[۱۳]- Zolmke & Hahn
[۱۴]- Salters – Pedneanult
[۱۵]- Troy
[۱۶]- Liu